شیخ عبدالسلام (فقیه حنفی همراه حافظ رشید که تا کنون سکوت کرده بود): در کتاب دعای «هدیه الزائرین» شما، نوشته است که دو رکعت نماز برای امام بخوانید. ایا نماز خواندن برای غیر خدا شرک نیست؟
واعظ: این طور نیست.
نماز را برای امام نمی خوانند بلکه دو رکعت نماز برای امام به عنوان هدیه و قربه الی الله به جا می اورند و بعد از نماز هم این چنین دعا می خوانند:
خداوندا! من این دو رکعت نماز را به عنوان هدیه برای آقا ومولایم و ولی تو خواندم... خداوندا این نماز را از من قبول کن و پاداشی به اندازه ی پاداش نیکوکاران به من عطا کن! خداوندا برای تو نماز می خوانم و رکوع و سجود می کنم که تو یکتایی وشریکی نداری و نماز ورکوع و سجود به غیر تو جایز نیست؛ زیرا تو آن خدایی هستی که جز تو خدایی نیست.»
برتری امامت بر نبوت
حافظ: چرا غلو می کنید؟ چطور امامت بر نبوت برتری دارند؟
واعظ: قران می فرماید:« واذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جا علک للناس اماما قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین»؛
«به یاد اور آن گاه که پروردگار تو ابراهیم را به اموری چند ازمود و او آن ها را به انجام رسانید. خداوند گفت: تو را امام مردم خواهم کرد. ابراهیم گفت: آیا از فرزندانم هم ؟ خدا گفت: عهد من به ستم کاران نمیرسد.»
پس ابراهیم (ع) بعد از رسیدن به مقام نبوت به امامت رسید. پس امامت برتر از نبوت است.
حافظ: پس شما هم مانندغلات عقیده دارید که علی(ع)از پیامبر(ص) برتربود.
واعظ: خیر؛ زیرا نبوت دو قسم است: نبوت عامه و نبوت خاصه. بین این دو فرق قابل توجهی است. امامت بالاتر از نبوت عامه و پایین تر از نبوت خاصه که همان مقام خاتم الانبیایی است، می باشد.
شیخ: خداوند می فرماید: «اگر او را یاری نکنید، هر آینه خدا او را یاری کرده است؛ هنگامی که کافران او را بیرون کردند؛ در حالی که یکی از دو تن بود، هنگامی که هر دو در غار بودند؛ آن گاه که به همراه خویش گفت: اندوه مدار! خدا با ماست؛ پس خدا آرامش خود را بر او فرستاد و او را به سپاهی که شما نمی دیدید، نیرومند گردانید.»
عبارت (اذیقول لصاحبه) دلالت بر ابوبکر دارد که همراهی پیامبر صلی الله علیه و آله نموده است.
پیامبر صلی الله علیه و آله او را با خود در شب هجرت برد؛ زیرا می دانست ابوبکر خلیفه او خواهد بود و وجود او لازم است؛ لذا او را برد تا از دسترس دشمن خارج باشد.
واعظ: اولاً شما که خلفا را چهار تن می دانید و اگر حفاظت جان و خلیفه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله لازم می شمارید، بایستی پیامبر صلی الله علیه و آله هر چهار نفر را با خود می برد.
در ثانی پیامبر صلی الله علیه و آله ابوبکر را با خود نبرد؛ بلکه همان طور که علمای خودتان نقل کرده اند، بعد از رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله ، ابوبکر نزد علی رفت و از حال حضرت صلی الله علیه و آله سوال کرد. علی علیه السلام فرمود: به خارج مدینه رفتند.
ابوبکر هم در بین راه خود را به ایشان رساند و ناچار به اتفاق رفتند؛ زیرا به نقل علمای خودتان پیامبر ترسید که اگر او را با خود نبرد، بازگردد و کفار را از محل رسول الله صل الله علیه و آله مطلع کند؛ علاوه بر اینها، صاحب (هم صحبت) کسی بودن به تنهایی شرافتی ندارد؛ یوسف علیه السلام هم، هم سلولی خود را صاحب می نامد؛ چنان که قرآن در این مورد از زبان یوسف علیه السلام می فرماید: (یا صاحبی السجن ...)
و یا داستان آن دو برادر که یکی مؤمن بود و دیگری کافر، که خدا مؤمن را صاحب کافر می نامد، آنجا می فرماید: (قال له صاحبه ...)
و اگر چند گام همراهی با پیامبر صل الله علیه و آله را فضیلت می شمارید، چرا چشم از فضایل علی علیه السلام پوشیده اید که از طفولیت با پیامبر همراه و همگام بود؟
و اگر در شب هجرت او را با خود نبرد، امین تر از او نداشت که عیالات خود را به او بسپارد و امانات مردم را باز گرداند. همراهی حقیقی با رسول الله صل الله علیه و آله، خفتن در بستر آن حضرت بود.
آیه ولایت
شیخ: چگونه است که می گویید در حال نماز، تیر از پای علی - ع- کشیدند و متوجه نشد، اما در رکوع سائل را دید و انگشتر به او داد!؟
واعظ: آنچه به خشوع در نماز لطمه می زند، توجه به امور دنیوی و اغراض نفسانی است. در حالی که انفاق انگشتر در نماز، هر دو امری عبادی – نماز و زکات – انجام شده است و چون از یک سنخ بوده اند. هیچ کدام به دیگری لطمه ای نمی زنند. در ثانی عملی که مورد تمجید خداست، جای مناقشه و ایراد ندارد.
حافظ: کتب شما پر است از عقاید گوناگون که بر خلاف کتاب و سنت اند؛ مثل این حدیث که مجلسی در کتاب بحارالانوار، از قول پیامبر صل الله علیه و آله نقل میکند:
«من بکی علی الحسین وجب له الجنه؛ هر که بر حسین علیه السلام گریه کند بهشت بر او واجب می شود.»
همین ها موجب جسارت شیعه و لاابالی گری آن ها شده و بسیار فساد و فحشا کرده و ده روز محرم عزا داری می کنند و می گویند که در اثر این عزاداری از گناه بیرون می آییم، مثل روزی که از مادر متولد می شویم.
واعظ: فساد و فحشا منحصر به عوام شیعه نیست؛ بلکه در تمام بلاد اسلامی از اهل سنت و شیعه رایج شده است، با این حال در بعضی از احکام و فتاوای فقها و امامان شما احکامی است که اهل سنت را بر ارتکاب محرمات بیشتر جسور کرده است؛ مثل: طهارت سگ، حلال دانستن گوشت سگ، طهارت منی، طهارت شراب مسکرات، طهارت عرق جنب از حرام، نکاح با پسران نوجوان در سفر، نزدیکی جنسی با محارم به شرط بستن حریر یا لفافه !
این حدیثی را هم که از مرحوم علامه مجلسی نقل کردید، منحصر به ایشان و علما شیعه نیست. متون خودتان پر است از این نوع احادیث که تأثیر حب اهل بیت علیه السلام را در مغفرت الهی تأیید می کند. گریه بر حسین علیه السلام هم به شرطی بهشت را واجب می کند که شخص مؤمن بوده و از محرمات اجتناب کند و به واجبات عمل نماید والا باید همه دشمنان آل محمد علیهم السلام بهشتی باشند، چون غالباً بر مظلومیت آن محمد علیهم السلام گریه کرده اند.
نواب: عجیب است، واقعاً چطور به نام این که گریه و عزاداری بر حسین بدعت است، ما را از قبض بزرگ محروم نگه داشته اند. اگر بدعت است، عجب بدعت خوبی است که انسان را بیدار و صاحب معرفت می کند.
واعظ: اگر واقعاً گویندگان دو کلمه شهادت را، مؤمن و مسلمان می دانید، چرا شیعیان را که قاتل به این دوئ کلمه اند مشرک و مرتد و رافضی می خوانید در حالی که شیعه شما را حداقل مسلم می داند؟
مرحوم « سید محمدبن علی اکبر» مشهور به « سلطان الواعظین شیرازی» فرزند اشرف الواعظین حاج علی اکبر در حدود سال 1275 ش. (1314 ق.) در تهران متولد شد و مقدمات را در تهران فرا گرفت.
سپس در 12 سالگی به همراه پدرش به عراق رفت و مدت دو سال در کربلا، سطوح متوسطه را خواند. سپس در خدمت پدر به کرمانشاه عزیمت نمود و به تبلیغ شریعت پرداخت.
سید محمد سپس برای تکمیل علم و کمال خویش به کشورهای عراق، سوریه، فلسطین، اردن، مصر و هندوستان مسافرت نمود و با گروه های بسیاری از یهودیان، مسیحیان، برهمائیان و مسلمانان اهل سنّت و .... مناظرات دینی و مذهبی داشت .
علاوه بر آن، آثار گرانبهایی از وی به جای مانده که صد مقاله سلطانی در رد بر یهود و نصارا و نیز گروه رستگاران یا فرقه ناجیه در دو جلد از آن جمله اند.
مرحوم سلطان الواعظین ، در ربیع الاول سال 1345 هجری قمری درحالی که بیش از سی سال نداشت، بعد از تشرف به حج از طریق دریا، به کراچی و دیگر شهرهای مهم هند و پاکستان رفته و بنا به درخواست دوستان خود و با توجه به شهرتی که داشته، جلسات مناظره متعددی با علمای هندو و سایر مذاهب اسلامی برگزار می کند.
از جمله آن ها جلسه ای بوده که در حضور گاندی برگزار شده و با پیروزی او به اتمام رسیده است و در جراید آن روزگار هند چاپ می شود.
در شعبان همان سال هم به دعوت « سید عنایت علیشاه نقوی» (مدیر هفته نامه در نجف) و «محمد سرور خان» (از با نفوذترین خاندان قزلباش پاکستان) برای اجرای تنها برنامه سخنرانی عمومی خود به زبان فارسی در هند، « سیالکوت» و از آنجا به « پیشاور» پاکستان که در مرز افغانستان واقع شده می رود.
جلسات سخنرانی، عصرها در امام باره (حسینه) مرحوم « عادل بیک رسالدار» با موضوع « اثبات امامت» برگزار می شد و گاهی تا سه ساعت به طول می انجامید!
روزی دو نفر از روحانیان اهل سنت به نام های «حافظ محمد رشید» و «شیخ عبدالسلام» که اهل ملتان کابل بودند، به ملاقات ایشان آمده و تا ده شب مشغول مناظره می شوند. این جلسات که در منزل شخصی به نام « میرزا یعقوب علی» برگزار می شد و تا شش ساعت و گاه تا طلوع فجر ادامه می یافت، با حضور چهار نفر خبرنگار و حدود دویست مستمع شیعه و سنی اهمیتی یافته و گزارش آن هر روز صبح در جراید منتشر می گردد.
بعدها خود سلطان الواعظین از روی گزارشات چاپ شده در جراید، این مناظرات را در کتابی به نام « شب های پیشاور» مرتب و چاپ کرد.
مرحوم سلطان الواعظین شیرازی سرانجام در هجدهم مهر 1350 ش. برابر با بیستم شعبان 1319 ق. در 75 سالگی در تهران درگذشت و با تشییع با شکوهی در مقبره ابوحسین به خاک سپرده شد.
قسمتهایی که به صورت فشرده در ذیل آمده است از یک سونمایانگر عمق معارف شیعه و از سوی دیگر وسعت دید و تسلط بی نظیر مرحوم سلطان الواعظین بر روی منابع و اخبار است .
تقریبا سراسر مناظره با استفاده از منابع اهل سنت پاسخ داده شده و جای هیچ گونه تردیدی برای مستمعین باقی نمی گذارد تا جایی که در پایان مناظره چند تن از حاضرین به مذهب شیعه تشرف پیدا می کنند .
در کتاب چاپی ، در تمام جاهایی که طی مناظره اشاره کلی به منابع اهل سنت شده است نشانی دقیق منابع ذکر شده که ما برای اختصار آنها را حذف کرده ایم .
از آنجاکه کتاب شبهای پیشاور بسیار مفصل و به نسبت طولانی است ، به همت انتشارات مسجد مقدس جمکران به صورت خلاصه و تحت عنوان دفاع از حریم امامت و ولایت منتشر شده است .
پاسخ هایی که با کلمه " واعظ " شروع می شود مربوط به مرحوم سلطان الواعظین می باشد .
حافظ: اجازه بحث می فرمایید؟
واعظ: به یک شرط؛ لطفا منطقی و بدون تعصب و برای حل شبهات باشد.
حافظ: من هم یک شرط دارم؛ در گفتگو تنها از دلایل قرآنی استفاده کنیم.
واعظ: این شرط عاقلانه و عالمانه نیست؛ زیرا قرآن کتابی است مختصر و کلی که معانی آن احتیاج به بیان کننده ای دارد و ما ناچاریم درباره کلیات مبهم آن به اخبار و احادیث معتبر، مراجعه کنیم.
حافظ: قبول، به شرطی که به احادیث و اخبار مورد اتفاق مراجعه کنیم و عصبانی نشویم.
واعظ: قبول و در ضمن از اهل علم شایسته نیست که عصبانی شوند، به خصوص بنده که از فرزندان پیامبرم و پیامبر صلی الله علیه واله صاحب خلق عظیم بود...
ثبت دفاع مقدس
در مقولهى خاطرات و تاریخ جنگ، من میخواهم تکیه و تأکید کنم. ما همهى این حجم کارى که انجام دادیم، در مقابل آنچه که باید انجام بگیرد، بسیار کم است. با اینکه الان، هم سپاه، هم ارتش، هم حوزهى هنرى، هم بخشهاى مختلف مردمى، هم ستاد کل و آن قسمت تاریخ جنگ مشغول کار هستند، در عین حال، فرآوردههاى مجموع اینها، هم از لحاظ کمیت، بسیار کمتر از آن چیزى است که باید باشد، هم از لحاظ کیفیت - اگرچه بعضى از کیفیات آنها واقعاً خوب است - اما در مجموع، آن کیفیتى که باید نشاندهندهى زیباییها، ظرافتها، لطفها، برجستگیها و درخشندگیهاى این دوران عجیب باشد، نیست و هنوز خیلى جا براى حرف زدن هست؛ خیلى. ببینید! وقتى گفته میشود که مثلاً ما ششصد یا هزار عنوان کتاب دربارهى دفاع مقدس نوشتهایم، بعضیها خیال میکنند که این خیلى زیاد است؛ نه، این خیلى کم است. جنگ یکى از مقاطع حساس تاریخ براى همهى ملتهاست؛ چه در آن جنگ شکست بخورند، چه پیروز بشوند؛ بررسى این حادثه براى آن ملتها، سرشار از درس است. نه اینکه فقط افتخار کنیم؛ افتخار کردن، یکى از بخشهاى قضیه است؛ اطلاعات فراوان، آگاهیهاى گوناگون، نشان دادن وضعیتهایى که وجود داشته است و وضعیتهایى که میتواند در آینده وجود داشته باشد، از بخشهاى دیگر قضیه است. در دنیا روى جنگهایى که اتفاق میافتد، خیلى کار میکنند؛ من نمیدانم شما دوستان یا دوستانى که در این مقولهها مشغول کارند، چقدر اطلاع دارند که بر روى جنگهاى گوناگون در کشورهاى مختلف، چقدر کار شده است. من فقط این یک رقم را عرض بکنم: این جنگهاى داخلى امریکا - که معروف به جنگهاى انفصال است که تقریباً از سال هزار و هشتصد و شصت شروع شده و چهار سال هم طول کشیده؛ و در سال هزار و هشتصد و شصت و چهار یا شصت و پنج هم تمام شده است؛ من حالا دقیق یادم نیست - جنگ بین شمال و جنوب و جنگ بین ایالات مختلف در یک کشور بود و تقریباً حدود هشتاد یا نود سال بعد از تشکیل دولت ایالات متحدهى امریکا، دو بخش از این کشور با همدیگر جنگ کردند. یک نویسندهى امریکایى - که ظاهراً معاصر ماست - میگوید: دربارهى این جنگها بیش از صد هزار عنوان کتاب نوشته شده است! براى چهار سال جنگ، آن هم جنگ بىافتخار - جنگ دو بخش از یک ملت با همدیگر افتخارى ندارد - بیش از صد هزار عنوان کتاب نوشته شده است. این را این نویسندهى امریکایى - که نویسندهى معتبرى هم هست - میگوید. البته بعضى از این تبلیغاتچىهاى امریکا، این جنگ انفصال را میگویند: جنگ براى لغو بردهدارى؛ که این هم دروغ است، اینطورى نیست. البته همان زمان آبراهام لینکلن بوده و بردهدارى لغو شده؛ اما این جنگها براى آن نیست. کسى تاریخ این جنگها را بخواند، درست مىفهمد. دربارهى جنگ داخلىِ بىافتخارِ سرتاسر شکست و پُرخسارت - که بالاخره بخش شمال بر بخش جنوب که تجزیهطلب بود، پیروز شد و دوباره حکومت ایالات متحده را برقرار کردند؛ در واقع کشور امریکا شکست خورد؛ اگرچه که یک بخش بر بخش دیگر پیروز شد؛ آن چیزى که نقل میشود، حدود ششصد، هفتصد هزار نفر در این چند سال کشته دادند؛ یعنى چند برابر مجموع شهداى ما در جنگ تحمیلى و دفاع مقدس! - براى چهار سال، آن همه کتاب نوشتهاند. دفاع مقدس، جنگِ سرتاپا افتخار است؛ از همان روزى که رژیم صدام به تهران حمله کرد و فرودگاه را زد، و تا روزى که امام قطعنامه را قبول کردند و تا بعد از آنکه صدام دوباره حمله کرد و باز مردم مبارز و مجاهد ما ریختند و تمام صحراى این منطقه را پُر کردند و جوانان بسیجى از سرتاسر کشور که نمایش عجیبى نشان دادند و عراق را در این نوبت دوم، مجبور به عقبنشینى کردند، سرتاسر این دوران، دوران افتخار است.
جا دارد که کار هنرى بشود، ثبت و ضبط بشود و کار تخصصى انجام بگیرد. الان مراکزى هست و دوستانى کارهاى حرفهاى و تخصصى خوبى انجام میدهند. در آنِ واحد دو کار: هم کار حرفهاى و تخصصى و مدیریت مطلع و عالمانهى بر جمعآورى خاطرات، هم در کنار آن، استفادهى از عموم کسانى که در جاهاى مختلف خاطراتى از جنگ دارند و منحصر نکردن آن به یک کانال خاص که موجب محدودیت نشود.
امّا ما که اینقدر به حادثهی عاشورا اهمّیّت میدهیم خوب دقّت کنید اینجا نباید در دام سلفیّه افتاد همان اوّل برویم بگوییم آقا شبهات را دفع کنید. یکی یکی جواز بکاء بر امام حسین، پیغمبر گریه کرده، کی گریه کرده، چطور. اینها بحثهای در جای خودش میرسیم تک تک اینها مورد برّرسی قرار میگیرد، یکی دو نکته هم تو همین جلسه نسبت به این بحث عرض میکنم. ولی فراتر از اینها و بالاتر از اینها دوستان تحلیل درست حادثهی عاشوراست. این نکتهی بسیار مهمّی است که علّت اینکه حادثهی عاشورا مهم است، علّت اینکه در مصیبت پیغمبر و امیرمؤمنان و سایرین اینجور حماسه ایجاد نمیشود این نیست که امام حسین معاذ الله از پیغمبر بزرگتر است، از حضرت امیر مقامش بیشتر است. اینها بساطت فکر اینهاست که اینجور فکر میکنند. علّتش عظمت این حادثه است با همه ی خصوصیّاتش.
از طرفی باید تحلیل کرد که تمام دستورات انسانی اسلام در یک فئهی قلیله در حادثهی عاشورا مجسّم شده است و از طرف دیگر این همه حوادثی که در روز عاشورا ایجاد شد نه برای پیغمبر ایجاد شد نه برای امیرمؤمنان و نه برای هیچ یک از ائمّه و بزرگان دین.
این وضعیّتی که خود حضرت کشته بشود،
جوانها کشته بشوند،
طفل شیرخوار کشته بشود
بعد عصارهی اولی الرحم که این همه در اسلام تأکید شده این فاجعه بر سر اینها بیاید
بعد زن و بچهها اسیر بشوند،
حادثهی اسارت
مجموعهی این حادثه که عظمت اسلام و حامیان اصلی اسلام را نشان میدهد نه برای پیغمبر اتّفاق افتاد نه برای امیرمؤمنان علی علیه الصلاةُ و السلام.
و اگر از این حادثه درست استفاده بشود یکی از نکات قوّت بسیار بزرگ دین اسلام است. لذا شما ببینید رهبران جهان، متفکّرین جهان نگاهشان به حادثهی عاشورا چهجوری است؟
مهاتما گاندی کیه؟ چه شخصیّتی است؟ چه حرکتی را در دنیا سازماندهی کرده؟ چهجور با استعمار مقابله کرد؟ آن وقت خودش تصریح نمیکند که: من آنچه دارم از عاشورای حسین بن علی و امام حسین است؟ هر چه الهام گرفتم از حادثهی عاشورا الهام گرفتم؟
آنتوان بارا نویسندهی مسیحی امروز کتاب بسیار قشنگی دارد، حتماً بخوانید این کتاب را، «الحسین فی الفکر المسیحی» کتابی که الآن در کویت و عربستان و بسیاری از کشورهای منطقه ورودش ممنوع است، چون یک بمب اتم است این کتاب. چهقدر قشنگ حادثهی عاشورا را این مسیحی تحلیل میکند! در ص72 کتابش از یک قسّیس مسیحی نقل میکند، ببینید عظمت حادثهی عاشورا این است، خودش مسیحی از یک قسّیس مسیحی نقل:
«لو کان الحسینُ لنا» اگر ما مسیحیها امام حسین میداشتیم «لَرفعنا له فی کلّ بلدٍ بیرقا و لَنَصَبنا له فی کلّ قریةٍ مِنبرا و لدعونا الناسَ الی المسیحیّة بسم الحسین.» من تأسّف میخورم چرا امام حسین نداشتیم. اگر امام حسین میداشتیم در هر شهری پرچمی نصب میکردیم، در هر روستایی منبری میگذاشتیم و به نام حسین مردم را به مسیحیّت دعوت میکردیم.
یک سؤال
آیا اشکال دارد امروز شیعه بیرقی برافرازد و به نام امام حسین مردم را به اسلام دعوت کند؟
و بعد در ضمن تحلیل حادثهی عاشورا به چند سؤال پاسخ میدهیم:
برپایی عزاداری و اقامهی عزا برای غیر امام حسین و امام حسین چگونه است؟
میخواهید تو این دام بیندازید که مرتب ما به این شبهات جواب بدهیم؟ بعد از آن تحلیلها، بعد از آن چراها که چرا نمیخواهید حادثهی عاشورا به گوش مردم برسد آنها را میگوییم بعد هم جواب این شبهات را میدهیم. اقامهی عزا در مکتب اسلام برای غیر امام حسین چهجور است برای امام حسین چهجور؟
ندبه، گریه، لطم وجه، لطم بدن در مصیبت امام حسین چگونه است؟
مشروع است یا نه؟
ادلّهی جواز چیه در کتب شیعه و در کتب اهل سنّت؟
بعضیهایتان مینویسید تباکی یعنی نفاق. بحث میکنیم
تباکی یعنی چه؟
و آیا تباکی نفاق است یا نه تباکی نفاق نیست؟
مرثیه خوانی در مصائب حضرت امام حسین چگونه است؟
تربت امام حسین و شرافت آن تربت و اینکه آن تربت شفاست چرا؟
آیا دلیلی داریم و یا دلیلی نداریم؟
اینها را هم در جای خودش برّرسی میکنیم به تفصیل.
که همین جا من دو نکتهی بسیار کوتاه از این بحث را اشاره میکنم:
نکتهی اوّل: چرا این همه گریه میکنید؟
آقا چرا این همه گریه میکنید، گریهتان ادامه دارد، مصیبت تمام شد رفت.
جواب:
حرف زیاد است، من گاهی از این دیدگاه جواب میدهم، میگویم آقایان، یک مقدّمهای برایشان میگویم، میگویم در مباحث اصولیتان مطرح میکنید میگویید عمل صحابی حجّت است؛ حتّی پا را فراتر میگذارید میگویید عمل صحابی ناسخ قول پیغمبر است. کتب اصولی و فقهی تسنّن را ببینید. در کتاب النکاح ببینید روایت نقل میکنند از عایشه که پیغمبر فرمود: «أی امرئةٍ نکَحَت نفسَها بغیر إذن ولیّها و نکاحها باطل.». بعد میآیند میگویند اینجا در مقابل روایتی که خود عایشه نقل کرده عمل عایشه را داریم که عایشه چه کرد؟ «زَوَّجَت بنت اخیها حفصه بنتُ عبد الرحمن بن ابیبکر و کان اخوها عبد الرحمن غائباً فی الشام.» عایشه خود بدون اذن ولی دختر برادرش او را به عقد کسی در آورد. میگویید عمل صحابی حجّت است به حدّی که ناسخ قول پیغمبر است. معلوم میشود آن روایت پیغمبر نسخ شده است.
اصول سرخسی را ببینید، کشف الاسرار نسفی را ببینید، کتابهای مختلف تسنّن را ببینید. عمل صحابی حجّت است؟ این درست است؟ بسیار خوب. حالا کتب خودتان را ببینید.
ابن عبّاس جزء صحابه هست یا نیست؟
یکی از بزرگترین اصحاب پیغمبر هست یا نیست؟
حبرُ الامة هست یا نیست؟
در شرح حالش نمینویسید که بعد از حادثهی عاشورا سالها آنچنان بر امام حسین گریه کرد تا کور شد؟
عمل صحابه حجّت است؟
آنچنان بر امام حسین گریه کرد تا کور شد.
سبط ابن جوزی در تذکرةُ الخواص ص152 و بسیاری دیگر از آقایان مینویسند.
ابن عبّاس نمیدانست که مصیبت پیغمبر اعظم است؟
ابن عبّاس نمیدانست علی بن ابیطالب اعظم است؟
خصوصیّات این حادثه بود که به خاطر این حادثه آنقدر عزا را ادامه داد و گریه کرد تا چشمش کور شد.
نکتهی دوّم:
در کویت بودیم شبی رفتیم مجلسی که جمعی از آقایان اهل سنّت هم بودند. ما سه چهار نفر بودیم.
یکی از علمائشان تا دید حالا یک شیخ شیعه، طلبهی شیعهای آمده با سه چهار نفر مجلس را به دست گرفت.
آقا گفت، گفت، گفت تا آخرش رساند به تربت امام حسین.
آقا میگویند این خاک کربلا شفاست، چنین است، چنان است.
آقا گفت و گفت.
حرفهایش را که زد خیلی آرام من از یک گوشه گفتم: اجازه میفرمایید یک چند دقیقهای هم بنده صحبت بکنم؟
گفت: بفرمایید.
خوب اوّلاً که گفتم ادبُ الضیافة اقتضاء نمیکرد شما این حرفها را بزنید. حدّاقل ما میهمان شما بودیم. در این جمع ادبُ الضیافة اقتضاء میکرد حدّاقل یک خورده آرامتر به عنوان یک سؤال از ما مطرح کنید که آقا همچین مطلبی دارید جوابش چیه؟ شما ادبُ الضیافة را رعایت نکردی با اینکه عرب بودی. امّا من نمیخواهم مقابله به مثل بکنم فقط من دو سه تا نکته به شما عرض میکنم.
مطالبش را راجع به مصیبت حضرت امیر گفت و جوابش را دادم.
نسبت به شفاء تربت امام حسین خیلی حرف زد. از جمله گفت ببینید میگویند شفاء در تربت امام حسین است. قرآن میگوید: «و إن یمسسکَ الله و بضُرٍ فلاکاشفَ له الّا هو» فقط خود خدا. اینها میگویند تربت امام حسین. «و اذا مَرِضتُ فهو یَشفین» فقط خدا شفاء میدهد. اینها می گویند شفاء در تربت امام حسین است.
گفتم آقای عالم شما که به صحیح بخاری معتقدید، اصح کتب بعد از کتاب الله میدانید در کتاب بدأ الخلق، کتاب خلق الزباب مگر حدیث از پیغمبر نقل نمیکنید که حضرت فرمود اگر یک مگس تو لیوان آب افتاد این مگس را خوب تو آب قوطهور کنید بعد هم آن آب را بیاشامید چون در بال مگس شفاء است؟
بال مگس دواء و شفاء دَرِش هست؟
گفتم شیخ عیبی دارد، شما معتقدید در بال مگس شفاست که عقلاء عالم بیزارند از این حرف ما میگوییم خدا شفاء را در تربت امام حسین قرار داده است؟
مگر قرآن نمیگوید نسبت به عسل «فیه شفاءٌ للناس»؟ خوب اگر کسی عسل را بیاورد بخورد به عنوان اینکه شفاء است این شرک پیدا کرده «و اذا مَرِضتُ فهو یشفین»؟
مگر در عرض خداست؟
اینها در طول ذات مقدّس حقّ است.
بعد بِهِش گفتم آقا شیخ دقّت کن. پیغمبر زیاد خبر دادند از شهادت افراد. دهها مورد تو کتب تاریخ داریم پیغمبر خبر دادند حضرت امیر شهید میشود، عمّار شهید میشود، کی شهید میشود، کیشهید میشود آیا یک مورد غیر از امام حسین وجود دارد که حضرت اخبار از شهادت بدهند و عطف توجّه به تربتش داشته باشند؟
این یعنی چه؟
خوب ببینید کتب خودتان را.
روایت نقل میکند طبرانی، مسند احمد، هیثمی میگوید: «رجاله کلّه ثقات». حضرت امیر در مسیر صفّین میرفتند نزدیک نینوا شطّ فرات رسیدند. یک مرتبه آه کشیدند فرمودند: «اِصبِر اباعبدالله، اِصبِر اباعبدالله» راوی میگوید من تعجّب کردم. به حضرت عرض کردم: «ماذا اباعبدالله؟» اباعبداللهای نیست، یعنی چی؟ «اِصبِر اباعبدالله» چیه فرمودید؟ بعد حضرت امیر فرمودند: «دخلتُ علی النبیّ ذات یومٍ و عَیناه تَفیضان» رفتم خدمت حضرت رسول «و عیناه تَفیضان». «فَیَضان» در زبان عرب یعنی «الدمعُ کثیرا» دیدم به شدّت حضرت دارند گریه میکنند. «قُلتُ یا نبیّ الله أغضِبَکَ أحد؟» فردی شما را به غضب آورده؟ حضرت فرمودند نه یا علی. «قامَ مِن عندی جبرئیل مِن قبل.» الآن جبرئیل اینجا بود. «فحدّثنی أنَّ الحسین یُقتلُ بشطّ الفرات» بعد ذیل روایت این است جبرئیل به پیغمبر عرض کرد: «هل لک أن اَشُمَّکُ مِن تُربته» میخوای تربتی که امام حسین در آن تربت کشته میشود بیاورم شما استشمام کنی. پیغمبر فرمودند: بله. «فَقَبَضَ قَبضةً» جبرئیل دست برد یک مقدار خاک آورد گفت این خاک تربت امام حسین است. و دهها روایت دیگر.
گفتم آقا شیخ یک مورد دیگر داری، پیغمبر دهها مورد خبر دادند از شهداء، بعد هم فرموده باشند «اشُمُّ تربته»؟ بیاورید از خاکی که عمّار یاسر آنجا کشته میشود «لِکَ یَشُومَ تُربَتَه»؟ همچین چیزهایی دارید؟ یک مورد دیگر ندارید. پیغمبر که کار لغو انجام نمیدهد. یعنی چه؟ چرا پیغمبر خاک تربت امام حسین را بر طبق اسناد موثّق به ام سلمه میدهد میگوید تو یک شیشه حفظش بکن؟
گفتم اگر ما متابعت از پیغمبر میکنیم «نَشُمُّ تربت الحسین» طبق روایات معتبرهی عندنا که فوق تواتراست شفاء را در تربت امام حسین میدانیم ما را باید متّهم به شرک بکنید؟
مانیفِست تبلیغ شیعه
و در پایان این نکته را هم عرض بکنم که إنشاء الله در ایّام تبلیغ همیشه این نکته را عرض کردم، در صحبتها تأکید داشتم، مقام معظّم رهبری هم در مباحث غدیر اشاره کردند: دوستان در صحبتهایمان با طرف مقابل از مرز ادب خارج نشوید. مباحث علمی، حوارهای علمی، گفتگوهای علمی هیچ مشکلی ندارد. امّا دوستان آنجا که تحمّل از کف دادیم، آنجا که زبان به ناسزا گویی باز کردیم، آنجا که برخورد تند کردیم این برخوردهای تند هیچگونه جاذبیّتی ایجاد نمیکند.
بارها عرض کردم مانیفِست تبلیغ شیعه روایت امام صادق است که: «إنَّ امامَتَنا بالرِفقِ و التألُّفِ و حُسنِ الخَلطَةِ و التقیّة فرغب الناس فی دینکم و ما انتم فیه» اگر میخواهیم مطالبمان مثمر ثمر باشد با برهان، با استدلال و بدون تحریک احساسات باشد. إنشاءالله امیدواریم خداوند تبارک و تعالی به همهی ما توفیق خدمت به مکتب اباعبدالله الحسین را عنایت بفرماید.
وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا
أبی القاسم المصطفی محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و علی أهل بیته الطّیّبین الطّاهرین
صلاةً ترغمُ انوفَ الجاهدین الّلهمّ وفّقنا للعلم و العمل به
حسّاسیّت برخی از اهل سنّت
در اخفاء حادثهی عاشورا و عدم تحلیل آن
برای چیست؟
... اجازه بدهید فرصتی کمی داریم هم بحث عاشورا را در پیش داریم هم برخی از مطالب قرضاوی را که پاسخ میدادیم در کلمات ایشان بحث مأساة عاشورا به عنوان بدعت عملی شیعه مطرح بود. بحث مبسوطی است ما خیلی گذرا، بهطور مختصراشارات کوتاهی به این بحث داشته باشیم و دیگر وقت دوستان را هم زیاد نگیریم.
نکته اوّل:
حسّاسیّت برخی از اهل سنّت در اخفاء حادثهی عاشورا و عدم تحلیل آن برای چیست؟
راجع به حادثهی عاشورا انسان کتب برخی از نویسندگان از برادران اهل سنّت را که مطالعه میکند و کلمات بعضی از گویندگانشان، البته میگویم بعضی چون بعد تصریح میکنم که عدّهای هم چگونه انصاف را رعایت کردهاند. کتبشان که مطالعه میشود حسّاسیّت بسیار عجیبی در اخفاء حادثهی عاشورا و عدم تحلیل و برّرسی این حادثه و اینکه حادثهی عاشورا باید مسکوت بماند در یک سری نوشتههای برخی اندیشمندان تسنّن به الفاظ و شکلهای گوناگون کاملاً به چشم میخورد.
بعضیهایشان مثل آقای قرضاوی گاهی اینجور اعتراض میکنند که: آقا علی بن ابیطالب که جایگاه و شخصیّت و موقعیّتش بالاتر از امام حسین است. چرا شما در روز شهادت علی بن ابیطالب همچین بزرگداشت و اینجور مراسمی را برگذار نمیکنید؟
بعضی دیگرشان مثل ابن تیمیّه به شدّت ناراحتند از این شعائر بزرگ شیعی، ناراحتیشان را اینجور ابراز میکنند که میگوید: «لیس ما وَقَعَ مِن ذلک باعظم مِن قتل الانبیاء و قتل النبیِّ أعظمُ ذنباً و مصیبتاً.». میگوید حادثهی عاشورا بزرگتر از قتل انبیاء که نیست، در طول تاریخ خیلی از پیغمبران را کشتند. و قتل یک پیغمبر هم گناهش و هم مصیبتش از شهادت امام حسین بیشتر است. چطور شما در قتل انبیاء همچین سر و صدا و شعائری ندارید ولی نسبت به جریان امام حسین که میرسد اینجور شعائری دارید؟
بعضیهایشان هم توجیه میکنند که کی گفته یزید قاتل امام حسین بوده؟ ابن زیاد از پیش خودش همچین کاری را انجام داده. یزید به این قتل راضی نبوده و نمیخواسته حضرت کشته بشوند.
این حسّاسیّتهای مختلف را باید تحلیل کرد چرا؟ در حادثهی عاشورا چه پیامی نهفته است که یک جمعی اینقدر حسّاساند که در رابطه با این حادثه خبری به گوش دیگران نرسد؟
این یک نکته که احتیاج به تحلیل دارد باید این را برّرسی کرد که در آینده مبسوط به این مبحث خواهیم پرداخت.
البته انصاف را رعایت کنیم، جمعی از بزرگان اهل سنّت هم هستند حادثه را تحلیل میکنند، نتیجه را میگیرند، حرکت ابا عبدالله الحسین را تقدیس میکنند، احیاء مراسم حضرت را ترویج میکنند:
مثل علائلی در کتاب گرانسنگ خودش راجع به امام حسین صلوات الله و سلامه علیه.
برخی از اندیشمندان اهل سنّت کار را به جایی میرسانند که مثل احمد بن حنبل یزید را تکفیر میکنند، قائل به کفر یزید هستند.
تفتازانی در شرح مقاصد ج5 ص310 عبارات بسیار جالبی راجع به مصائب امام حسین و جواز لعن یزید دارد. ذیل آیهی 22 سورهی محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم): «فَهَل عَسَیتُم اِن تَوَلَّیتُم اََن تُفسِدوُا فِی الاَرضِ وَ تُقَطِّعُوا اَرحامَکُم» شما ذیل این آیهی شریفه انظار برخی از اندیشمندان اهل سنّت را ببینید.
آلوسی در ج26 ص73 در روح المعانیش مفصّل نقل میکند که عبدالله احمد حنبل از پدرش راجع به لعن یزید سؤال کرد. احمد حنبل گفت چطور میشود کسی را لعن نکرد که در قرآن خدا او را لعن کرده است؟ بعد پسر احمد حنبل میگوید من که هر چی قرآن را خواندم جایی لعن یزید ندیدم. پدرش آیه را میخواند بعد میگوید: «و أیُّ فسادٍ و قطیعةٍ أشد ممّا فعلَه یزید؟» چه فسادی بالاتر و چه قطع رحمی شدیدتر از آن چه که یزید او را انجام داد؟ آلوسی تعبیر میکند:«و قد جَزَمَ بکفره و صرَّحَ بلعنه جماعةٌ من العلماء.». اسامیشان را میآورد که آنجا مراجعه میکنید.
حتّی از این بالاتر کتاب «الضوءُ اللامع فی اعلام قرن تاسع» از الحافظ سخاوی را ببینید در ج4 در شرح حال ابن خلدون، از ابن حجر نقل میکند، او از استادش ابو الحسن هیثمی نقل میکند. میگوید استاد من ابن خلدون را مذمّت میکرد، بسیار نکوهشش میکرد. ابن حجر میگوید: از استادم پرسیدم چرا ابن خلدون را اینقدر نکوهش میکنی؟ گفت: «بلغنی أنَّهُ ذَکَرَ حسین بن علی فی تاریخه و قال قُتِلَ بسیف جدّه» گفت: علّتی که من ابن خلدون را مذمّت میکنم این است که شنیدهام در تاریخش نوشته: «حسین بن علی قُتِلَ بسیف جدّه» با شمشیر جدّش کشته شد. یعنی کشتن امام حسین مشروع بود. «فلمّا نَطَقَ شیخنا بهذه اللفظه اردفها بلعن ابن خلدون و سبّه فهو یبکی.» وقتی این جمله را نقل میکرد استادمان بعد از اینکه این جمله را از ابن خلدون میآورد بلافاصله ردیفش میکرد با لعن و سبّ ابن خلدون و گریه میکرد.
ما داشتیم علماء اهل سنّتی که انصاف را در قضیّه رعایت کردند. امّا جمعی از اینها به شدّت نسبت به این حادثه حسّاساند. چرایش را إنشاءالله در یک جلسهای به تفصیل من برّرسی میکنم. در زوایای کلمات خودشان آمده که چرا حسّاساند. آن چرا خیلی لطیف است. آن چرا را ما برّرسی میکنیم در یک فرصتی از کلماتشان میآوریم که وجه حسّاسیّتشان روشن بشود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ