جهاد فلسطین
در جهادِ فلسطین و در جهادِ دنیاى اسلام، شرط اصلى موفقیت، پاى فشردنِ بر اصول است. دشمن همواره ربودن اصول را هدف مىگیرد و با خدعه و وعده و تهدید، بر چشم پوشیدن از آن اصرار مىورزد. با حذف یا کمرنگ شدن اصول، دنیاى اسلام شاخصهاى راهنما را گُم مىکند و محکومِ قواعدى مىشود که دشمن آن را تعیین کرده است و نتیجه معلوم است. غالباً بعضى در میان خودِ ملتهاى ما و از خودِ ما، به پیروى از دشمن، ما را به رها کردن اصولمان توصیه مىکنند و آن را تاکتیک و تدبیر مىنامند! انگیزهى آنان هر چه باشد - غفلت یا طمع و خیانت - آنان مصداق این کلام خداوندند: «فترى الذین فى قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشى ان تصیبنا دائرة فعسىاللَّه ان یأتى بالفتح او امر من عنده فیصبحوا على ما اسرّوا فى انفسهم نادمین». آنان از کمک به دشمن هیچ سودى نمىبرند. امریکا و غرب، بارها نشان دادهاند که حتى به تسلیمشدگان هم رحم نمىکنند و چون تاریخ مصرف همکارى کنندگان به پایان برسد، بهآسانى آنان را به دور مىافکنند. برخى دیگر، قدرت دشمن را به رخ مىکشند و حقطلبان را از اصطکاک با آن بیم مىدهند. در این سخن، مغالطهى خطرناکى نهفته است. اولاً، دشمنى که انسان خردمند از اصطکاکِ با او پرهیز مىکند، دشمنى است که هویت او و منافع حیاتى او و اصل وجود او را هدف گرفته است؛ مقاومت در برابر چنین دشمنى، حُکم قاطع خرد انسانى است؛ زیرا بدیهى است که خسارت قطعىِ ناشى از تسلیم در برابر آن، همان خسارت احتمالى ناشى از مقابله با اوست؛ به اضافهى ذلت و تحقیر.
عزاداران حسینی که دو کیلومتر دور از شهرستان هنگو بودند، در منطقه "شاهو خیل " مورد حمله خمپارهای و تیراندازی نیروهای افراطی القاعده و طالبان قرار گرفتند که در این حمله پنج عزادار شهید و تعدادی نیز زخمی شدند.
به دنبال این حادثه ترورستی ارتش پاکستان نیز واکنش نشان داد و با شلیک گلوله به سمت نیروهای تروریست سه تن از آنان را به هلاکت رساند.
فراطیون طالبان در منطقه "اورگزئی ایجنسی" ضمن پایمال کردن حق شیعیان دولت شریعت اعلام کردهاند.
درگیری میان عزاداران و افراطیون طالبان ار دیشب تاکنون ادامه دارد و تاکنون منازل سه تن از شیعیان در منطقه "علی آباد" شهرستان هنگو توسط شبه نظامیان طالبان به آتش کشیده شده است.
مقامات نظامی و امنیتی پاکستان پس از اعلام حکومت نظامی در شهرستان هنگو به شیعیان اجازه برگزاری مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورا را ندادند.
این درحالی است که روز جمعه هزاران تن از شیعیان از مناطق مختلف "اورگزئی ایجنسی" برای برگزاری مراسم عزاداری حسینی به سوی شهرستان "هنگو" چندین کیلومتر پیاده روی کردند.
"علامه عباس کمیلی" سناتور و رئیس ائتلاف جعفریه پاکستان از شهادت عزاداران در هنگو ابراز تاسف کرد و از دولت مرکزی اسلام آباد خواست فوراً برای حل مسئله اقدام کند و حق قانونی و آئینی برای برگزاری عزاداری به عزاداران داده شود.
قدرت اسلام
امروز جبههى استکبار علناً، صریحاً در مقابل اسلام ایستاده است. درست است که جمهورى اسلامى را آماج حملات خودشان از لحاظ سیاسى و تبلیغاتى قرار میدهند، لکن دشمنى آنها با جمهورى اسلامى هم به خاطر همین است که جمهورى اسلامى پرچم اسلام را بلند کرده است؛ اسلام را در دلهاى آحاد امت اسلامى زنده کرده است؛ به اسلام رونق بخشیده است؛ عزت بخشیده است و خود به خاطر اسلام عزت پیدا کرده است. براى این است که با جمهورى اسلامى مخالفت میکنند، معارضه میکنند، دشمنى میکنند. با اسلام در حقیقت اینها مخالفند - یعنى با یکایک این امت عظیم اسلامى و ملتهاى اسلامى - این را باید آحاد امت اسلامى و ملتهاى مسلمان بدرستى، از بن دندان درک کنند و بفهمند.
اسم حقوق بشر را مىآورند، اسم دموکراسى را مىآورند، اسم انرژى هستهاى را در یک برههاى مىآورند؛ اینها را بهانهى دشمنى قرار میدهند، لکن واقع قضیه چیز دیگرى است؛ واقع قضیه این است که اینها میدانند اسلام میتواند امت اسلامى را به یک قدرت عظیم تبدیل کند. با این مخالفند. میدانند که نام پیغمبر، یاد پیغمبر، زندگى پیغمبر، سیرهى پیغمبر و تعالیم پیغمبر میتواند امت اسلامى را از رخوت خارج کند، به او نشاط بدهد، او را در صحنهى بینالمللى تبدیل به یک عنصر اثرگذار و متنفذ کند، عزت به او ببخشد؛ این را نمیخواهند؛ با این دشمنى میکنند و مخالفند؛ والّا کیست که نداند آمریکائیها اولین دشمن حقوق بشرند. منظورم از آمریکائیها، مردم آمریکا نیستند؛ سیاستمداران، سردمداران، متنفذین، گردانندگان رژیم آمریکا و رژیم صهیونیستى، که اولین دشمنان بشریتند. ببینید چه میکنند در غزه! ببینید چه میکنند در منطقهى فلسطین! ببینید با ملتهاى مسلمان چگونه رفتار میکنند! ببینید در عراق و افغانستان با آن ملتهاى مظلوم چگونه با سنگدلى و قساوت رفتار میکنند! ببینید شکنجههایشان را! رئیس جمهور آمریکا رسماً، علناً قانون ضدشکنجه را رد میکند؛ این خیلى مطلب مهمى است. یعنى شکنجه باید قانونى باشد، باید آمریکائیها زندانیان خودشان را، بیگناهانى را که در عراق و در افغانستان و در هر نقطهى عالم دستگیر میکنند، بتوانند اینها را آزادانه شکنجه کنند. پرچم طرفدارى از شکنجه را در دست گرفتهاند، آنوقت اسم حقوق بشر مىآورند!
عاشورا
در باب عاشورا آنچه که عرض مىکنم - البته یک سطر از یک کتاب قطور است - این است که عاشورا یک حادثهى تاریخىِ صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمى براى امت اسلام بود. حضرت ابىعبداللَّه (علیهالسّلام) با این حرکت - که در زمان خود داراى توجیه عقلانى و منطقى کاملاً روشنى بود - یک سرمشق را براى امت اسلامى نوشت و گذاشت. این سرمشق فقط شهید شدن هم نیست؛ یک چیزِ مرکب و پیچیده و بسیار عمیق است. سه عنصر در حرکت حضرت ابىعبداللَّه (علیهالسّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.
عنصر منطق و عقل در این حرکت، در بیانات آن بزرگوار متجلى است؛ قبل از شروع این حرکت، از هنگام حضور در مدینه تا روز شهادت. جمله، جملهى این بیانات نورانى، بیانکنندهى یک منطق مستحکم است. خلاصهى این منطق هم این است که وقتى شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفهى مسلمان، «اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالىترین مراحل، یا نداشته باشد. خطرِ بالاترین، آن است که انسان جان خود و عزیزان و نوامیس نزدیک خود - همسر، خواهر، فرزندان و دختران - را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اینها چیزهایى است که از بس تکرار شده، براى ما عادى شده، در حالى که هر یک از این کلمات، تکاندهنده است. بنابراین، حتى اگر خطر در این حد هم وجود داشته باشد، وقتى شرایط براى اقدام متناسبِ با این خطر وجود دارد، انسان باید اقدام کند و دنیا نباید جلوى انسان را بگیرد؛ ملاحظهکارى و محافظهکارى نباید مانع انسان شود؛ لذت و راحت و عافیتِ جسمانى نباید مانع راهِ انسان شود؛ انسان باید حرکت کند. اگر حرکت نکرد، ارکان ایمان و اسلام او بر جا نیست. «انّ رسولاللَّه (صلّىاللَّهعلیهوآله) قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه و لم یغیّر علیه بفعل و لاقول کان حقّا علىاللَّه ان یدخله مدخله»؛ منطق، این است. وقتى اساس دین در خطر است، اگر شما در مقابل این حادثهى فزیع، با قول و فعل وارد نشوید، حقِ علىاللَّه است که انسان بىمسؤولیت و بىتعهد را با همان وضعیتى که آن طرف مقابل - آن مستکبر و آن ظالم - را با آن روبهرو مىکند، مواجه کند.
حسینبنعلى (علیهالسّلام) در خلال بیانات گوناگون - در مکه و مدینه و در بخشهاى مختلف راه، و در وصیت به محمدبنحنفیه این وظیفه را تبیین کرده و آن را بیان فرموده است. حسینبنعلى (علیهالسلام) عاقبتِ این کار را مىدانست؛ نباید تصور کرد که حضرت براى رسیدن به قدرت - که البته هدف آن قدرت، مقدس است - چشمش را بست و براى آن قدرت حرکت کرد؛ نه، هیچ لزومى ندارد که یک نگاه روشنفکرانه ما را به اینجا بکشاند. نخیر، عاقبت این راه هم بر حسب محاسبات دقیق براى امام حسین (علیهالسّلام) با روشنبینى امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آنقدر اهمیت دارد که وقتى شخصى با نفاستِ جان حسینبنعلى (علیهالسّلام) در مقابل این مسأله قرار مىگیرد، باید جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد؛ این براى مسلمانها تا روز قیامت درس است و این درس عمل هم شده است و فقط اینطور نبوده که درسى براى سرمشق دادن روى تختهى سیاه بنویسند، که بعد هم پاک بشود؛ نه، این با رنگ الهى در پیشانى تاریخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز.
در محرّم سال 42، امامِ بزرگوار ما از این ممشاء استفاده کرد و آن حادثهى عظیم پانزده خرداد به وجود آمد. در محرّم سال 1357 هم امام عزیز ما باز از همین حادثه الهام گرفت و گفت: «خون بر شمشیر پیروز است» و آن حادثهى تاریخى بىنظیر - یعنى انقلاب اسلامى - پدید آمد. این، مالِ زمان خود ماست؛ جلوى چشم خود ماست؛ ولى در طول تاریخ هم این پرچم براى ملتها پرچمِ فتح و ظفر بوده است و در آینده هم باید همینطور باشد و همینطور خواهد بود. این بخشِ «منطق»، که عقلانى است و استدلال در آن هست. بنابراین، صرفِ یک نگاه عاطفى، حرکت امام حسین را تفسیر نمىکند و بر تحلیل جوانب این مسأله قادر نیست.
عنصر دوم، حماسه است؛ یعنى این مجاهدتى که باید انجام بگیرد، باید با عزت اسلامى انجام بگیرد؛ چون «العزّةللَّه و لرسوله و للمؤمنین». مسلمان در راهِ همین حرکت و این مجاهدت هم، بایستى از عزت خود و اسلام حفاظت کند. در اوج مظلومیت، چهره را که نگاه مىکنى، یک چهرهى حماسى و عزتمند است. اگر به مبارزات سیاسى، نظامىِ گوناگونِ تاریخ معاصر خودمان نگاه کنید، حتى آنهایى که تفنگ گرفتهاند و به جنگ رویاروى جسمى اقدام کردهاند، مىبینید که گاهى اوقات خودشان را ذلیل کردند! اما در منطق عاشورا، این مسأله وجود ندارد؛ همان جایى هم که حسینبنعلى (علیهالسّلام) یک شب را مهلت مىگیرد، عزتمندانه مهلت مىگیرد؛ همان جایى هم که مىگوید: «هل من ناصرٍ» - استنصار مىکند - از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جایى که در بین راه مدینه تا کوفه با آدمهاى گوناگون برخورد مىکند و با آنها حرف مىزند و از بعضى از آنها یارى مىگیرد، از موضع ضعف و ناتوانى نیست؛ این هم یک عنصر برجستهى دیگر است. این عنصر در همهى مجاهداتى که رهروان عاشورایى در برنامهى خود مىگنجانند، باید دیده شود. همهى اقدامهاى مجاهدتآمیز - چه سیاسى، چه تبلیغى، چه آنجایى که جاى فداکارى جانى است - باید از موضع عزت باشد. در روز عاشورا در مدرسهى فیضیه، چهرهى امام را نگاه کنید: یک روحانىاى که نه سرباز مسلح دارد و نه یک فشنگ در همهى موجودى خود دارد، آنچنان با عزت حرف مىزند که سنگینى عزت او، زانوى دشمن را خم مىکند؛ این موضع عزت است. امام در همهى احوال همینطور بود؛ تنها، بىکس، بدون عِدّه و عُدّه، اما عزیز؛ این چهرهى امام بزرگوار ما بود. خدا را شکر کنیم که ما در زمانى قرار گرفتیم که یک نمونهى عینى از آنچه را که بارها و سالها گفتهایم و خواندهایم و شنیدهایم، جلوى چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را دیدیم؛ و او، امام بزرگوار ما بود.
عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنى هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه یک نقش تعیینکنندهاى ایجاد کرده است، که باعث شد مرزى بین جریان عاشورایى و جریان شیعى با جریانهاى دیگر پیدا شود. حادثهى عاشورا، خشک و صرفاً استدلالى نیست، بلکه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گریه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظیمى است؛ لذا ما را امر مىکنند به گریستن، گریاندن و حادثه را تشریح کردن. زینب کبرى (سلاماللَّهعلیها) در کوفه و شام منطقى حرف مىزند، اما مرثیه مىخواند؛ امام سجاد بر روى منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حکومت اموى مىکوبد، اما مرثیه مىخواند. این مرثیهخوانى تا امروز ادامه دارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضاى عاطفى و در فضاى عشق و محبت است که مىتوان خیلى از حقایق را فهمید، که در خارج از این فضاها نمىتوان فهمید. این سه عنصر، سه عنصر اصلىِ تشکیلدهندهى حرکت عاشورایى حسینبنعلى (ارواحنافداه) است که یک کتاب حرف است و گوشهاى از مسائل عاشوراى حسینى است؛ اما همین یک گوشه براى ما درسهاى فراوانى دارد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ