جهاد فلسطین
در جهادِ فلسطین و در جهادِ دنیاى اسلام، شرط اصلى موفقیت، پاى فشردنِ بر اصول است. دشمن همواره ربودن اصول را هدف مىگیرد و با خدعه و وعده و تهدید، بر چشم پوشیدن از آن اصرار مىورزد. با حذف یا کمرنگ شدن اصول، دنیاى اسلام شاخصهاى راهنما را گُم مىکند و محکومِ قواعدى مىشود که دشمن آن را تعیین کرده است و نتیجه معلوم است. غالباً بعضى در میان خودِ ملتهاى ما و از خودِ ما، به پیروى از دشمن، ما را به رها کردن اصولمان توصیه مىکنند و آن را تاکتیک و تدبیر مىنامند! انگیزهى آنان هر چه باشد - غفلت یا طمع و خیانت - آنان مصداق این کلام خداوندند: «فترى الذین فى قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشى ان تصیبنا دائرة فعسىاللَّه ان یأتى بالفتح او امر من عنده فیصبحوا على ما اسرّوا فى انفسهم نادمین». آنان از کمک به دشمن هیچ سودى نمىبرند. امریکا و غرب، بارها نشان دادهاند که حتى به تسلیمشدگان هم رحم نمىکنند و چون تاریخ مصرف همکارى کنندگان به پایان برسد، بهآسانى آنان را به دور مىافکنند. برخى دیگر، قدرت دشمن را به رخ مىکشند و حقطلبان را از اصطکاک با آن بیم مىدهند. در این سخن، مغالطهى خطرناکى نهفته است. اولاً، دشمنى که انسان خردمند از اصطکاکِ با او پرهیز مىکند، دشمنى است که هویت او و منافع حیاتى او و اصل وجود او را هدف گرفته است؛ مقاومت در برابر چنین دشمنى، حُکم قاطع خرد انسانى است؛ زیرا بدیهى است که خسارت قطعىِ ناشى از تسلیم در برابر آن، همان خسارت احتمالى ناشى از مقابله با اوست؛ به اضافهى ذلت و تحقیر.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ